نمایندگان واقعی فرهنگ یک کشور
گفتههای عبدالله کوثری درباره ادبیات آمریکای لاتین
بدیهی است که مترجم هرچه بیشتر با آثار نویسنده و با فرهنگ کشور او آشنا باشد، حاصل کارش بهتر خواهد بود. یکی از اشکالات ترجمه در کشور ما پراکندهکاری است. در عرصه ادبیات من خود را محدود به آمریکای لاتین نکردهام. هرچند بیشتر کارهای من در این زمینه بوده است.
نویسندگان آمریکای لاتین معنای واقعی نماینده فرهنگ کشور خود هستند.
میلان کوندرا در جایی اشاره میکند که رمان محصول فرهنگ و تمدن غرب است که گفتهی اوبه نظر درست است.
آمریکای لاتین هر چند در دو قرن نوزدهم و بیستم گرفتار دیکتاتورهایی عجیب و غریب بود، اما جوشش و کوشش فرهنگی در آن به رغم فشار دیکتاتورها فرو ننشست. این فرق میکند مثلا با ما ایرانیها که تنها بعد از انقلاب مشروطه و تحولات فرهنگی بعد از آن، با رمان و داستان کوتاه آشنا شدیم. در عین حال باید به این نکته توجه کنیم که رمان حاصل ذهنیت مدرن است. پس برای رمان نوشتن باید ذهنیتی مدرن داشته باشیم. نگاه ما به انسان و به محیط اطرافمان باید با نگاه داستانپردازان تناسب داشته باشد.
نویسنده آمریکای لاتین خود پارهای از فرهنگ غرب است. این نویسندگان در عین حال که به معنای واقعی نماینده فر هنگ کشور خود هستند، خاستگاه فکری و هنریشان اروپا بوده است. هنر بزرگ آنها این است که توانستهاند یک ژانر اروپایی را بگیرند و آن را به گونهای اصیل و مطابق با فرهنگ خود از نو بیافرینند. پس تبعید برای آنها آن قدرها هم تبعید نیست. اما برای نویسنده شرقی، مثلا ایرانی، این تبعید معنای دیگری دارد.
نویسنده آمریکای لاتین خود پارهای از فرهنگ غرب است. این نویسندگان در عین حال که به معنای واقعی نماینده فر هنگ کشور خود هستند، خاستگاه فکری و هنریشان اروپا بوده است. هنر بزرگ آنها این است که توانستهاند یک ژانر اروپایی را بگیرند و آن را به گونهای اصیل و مطابق با فرهنگ خود از نو بیافرینند.
تفاوت فرهنگی ما با اروپا بسیار بیشتر است. اما ادبیات ما هم در آنجا که توانسته از قید تقلید محض و شتابزده از آثار دیگران رها شود، کارهای درخشانی پدید آورده که در غرب هم شناسانده شدهاند. باری به نظر من ادبیات ما چه در تبعید و چه در وطن نیاز به آن دارد که هویتی مستقل بیابد. ما باید خود را از وسوسه پیروی از هر موج شناخته و نیم شناخته و نشناخته در خارج خلاصه کنیم. یک نکته آموختنی در ادبیات آمریکای لاتین همین است. بهرهگیری از تجربیات دیگران و آفرینش دوباره آموختهها.
فعالیتهای گسترده سیاسی نویسندگان ادبیات آمریکای لاتین
در اواخر دهه 60 چند تن از نویسندگان آمریکای لاتین از جمله فوئنتس، یوسا، مارکز، رونا باستوس و چند نفر دیگر در لندن گرد هم میآیند و قرار میگذارند هر یک پنجاه صفحه در مورد دیکتاتور ملی خود بنویسد تا در مجموعهای چاپ شود اما بعدها دامنه کار گستردهتر میشود و آن پنجاه صفحهها، هر یک کتابی میشود. مارکز «پاییز پدرسالار» را مینویسد، رونا باستوس «I.the super me» را، یوسا «گفتوگو در کاتدرال» را، فوئنتس زمین ما (Terra Nostra) را و...
فعالیت فرهنگی و ادبی در آمریکای لاتین همواره با سیاست نزدیک و حتی عجین بوده است. به خصوص بعد از استقلال و پیدایش ملتها، ادبیات ابزاری میشود برای تعریف یا حتی آفریدن هویت ملی، مبارزه با دیکتاتورها و دفاع از حقوق مردم خاصه دهقانان. در قرن نوزدهم بعضی از نویسندگان سرشناس در شمار فعالترین مبارزان سیاسی نیز هستند مثل استبان اوچهوریا و سارمینتور در آرژانتین. در قرن بیستم نیز این روند ادامه مییابد. برخی نویسندگان مثل گایهگرس به ریاست جمهوری هم میرسند و برخی نیز مانند بارگاسیوسا تا مرحله نهایی انتخابات ریاست جمهوری پیش میروند. اغلب نویسندگان بزرگ این منطقه به سبب مبارزه با نظامهای حاکم دور از وطن خود فعالیت کردهاند. با همه اینها آنچه در این نویسندگان آموختنی است، این است که در عین سیاسی بودن، ادبیات را تابع سیاسیت نکردند. بیگمان در آمریکای لاتین هم مثل همه جا نویسندگانی بودهاند و هستند که مثلا از رئالیسم سوسیالیستی پیروی کردهاند اما آثار اینها مثل نویسندگان هم مسلک آنها در جاهای دیگر، چیزی نبوده که در سطح جهانی جلوهای داشته باشد.
فرآوری: مهسا رضایی
بخش ادبیات تبیان
منبع: نشریه هوا